قربانیان مرگ در میان انسانها بیشمارند از جمله هزاران نفری که روزانه میمیرند؛ اما تنها خاطرهی مرگِ شمار اندکی از آنان در ذهنها باقی میماند؛ کمتر کسانی هستند که وقتی از میان ما میروند و دنیای ما را بدرود میگویند، جهان با دیدن جای خالی آن اندوهگین میشود و انسانیت با از دست دادن آنها زیبایی و جلال خود را از دست میدهد. جبار و توانا همین مرگ است که با جرأت و شهامت دژهای استوار را در مینوردد و ساکناش را با چالاکی میرباید و کسی که نوبتش رسیده باشد باید برود اگرچه به وزن امتی باشد و نمایندهی یک منهج و رسالت باشد. باید برود اگر چه وجدان یک ملت باشد؛ ذخیرهی یک تمدن و قامت یک فرهنگ و اندیشه باشد و در جایگاه دانشمند و فیلسوف و حکیم نشسته باشد.
دکتر محمد عماره به تنهایی لشکری از همتهای والا بود که از دین خدا و امت و فرهنگ و تاریخ آن در برابر یورش دشمنان دفاع میکرد. غرور بردگان و نوکران سکولاریسم را در میشکست و نادانی آنان را برملا مینمود و مدعیان نوگرایی و روشنگری در دنیای فرهنگ و نوآوری و اندیشه را مضحکهی مردم قرار میداد.
دکتر عماره تنها یک عالم یا فیلسوف نبود که به کلمات سحرآمیز بسنده کند؛ گاهی غافلان را بیدار و مستان را به هوش آورد و گاهی نیز هوشیاران را بیهوش کند. بلکه عالمی ربانی و بزرگمردی بود که اندرون مخاطبانش را جلا میداد. هر گاه به نادانی آنان پی میبرد با نرمش و مدارا به آنان میآموخت. هر گاه ضعف آنان را حس میکرد با ادب و نزاکت آن را اصلاح میکرد و تلاششان را هدفمند میساخت. هر گاه غرور و لجبازی مخاطب را میدید، اندیشهاش را زیر و رو میکرد تا به خود آید و دست از لجاجت بردارد.
دکتر عماره قلب و عقلی آباد داشت؛ از زندگی سالم و وجودی کامل برخوردار بود.
وقتی که چهرهی درخشانش را با وقار و سنگینی در صفحات تلویزیون میدیدی، احساس میکردی که دینت در امان است و ارزشهایت محفوظ؛ سخن حق را در بهترین شکل آن میشنیدی. میدیدی که حقیقت را یاری میکند و پرچمش را بالا میبرد. یقین میکردی که مزدوران مدرنتیه و بردگان سکولاریسم نمیتوانند چهرهی حق را خدشهدار کنند و آسیبی به آن برسانند زیرا عماره نگهبان و پشتیبان آن است. او زنده است پس از نیرنگ و فریب باکی نبود.
عزتش دینیاش در قلم و مواضع درخشان او منعکس شده بود؛ چنان عزتی داشت که کسی بر تفکرش غالب نمیشد و در گفتگو و مناظره با او خللی وارد نمیکرد. گویی ابو حنیفهی دیگری است:
در قوت برهان... در قدرت بیان... در تیزی منطق... در صحت اِسناد... در سلامت دلیل... در آسانی استدلال... در نرمش در قناعت.
شهرت و آوازه به سوی او میشتافت در حالی که خاستگاهش را نمیدانست و نمیفهمید که پایمردی در عبادت، او را از ترس از مردم و چیرگی جاه و مقام و جذابیت شهرت آزاد کرده بود. خواست او را به دنبال خود بکشد چنان که برخی از قلمها و نویسندگان را اغفال میکرد اما سوارکار سفرکردهی ما آن را دور انداخت. این بار نام و آوازه به سوی او شتافت تا شرف همراهی با او را پیدا کند و دفاعیاتش از اسلام و افتخار انتساب به آن را برای دنیا ثابت کند.
سوارکار اندیشمند و عالم ربانی ما محمد عماره، قافلهسالار عقل و اندیشه در میان نسل خود بود و پیشاهنگ پهلوانانی بود که وارد جنگهای فکری و فرهنگی با کسانی شدند که میخواستند عقیدهی امت را ترور کنند. او ایستاد و دفاع کرد و موج تهاجم فرهنگی را به عقب راند و تندبادهایی را که میرفت باقیماندهی شرف امت و شرافت عرب را درنوردد پس زد.
استاد فقید به اندازهی شناختی که از بیماریهای امت داشت، از احساس بیاعتمادی و عدم صداقت رنج میبرد. به اندازهای که با پلیدی دشمنان و ترفندهای آنان آشنا بود و میدانست چقدر آزمند انحراف نسلهای امروزی هستند، از خیانت و احساس ناامیدی مینالید. بنابراین جانب حقیقت را گرفت و در برابر ترفندها ایستاد و با فکر و قلم خود در راستای نصرت و عزت حق کوشید و در برابر انواع ترور معنوی از حقطلبان حمایت کرد.
میدانست که امّت نیازمند کسی است که بتواند سطح آگاهی آن را بالا ببرد.
مسلمان نیازمند کسی است که اصول و ارزشها و کاستیهای روحی و اخلاقیاش را به او یادآور شود.
جهان به اهل علم و فکر و فرهنگ نیاز دارد تا جامعه را امیدوار کنند و همّت انسان را بالا ببرند و موانع و مشکلات را به نیروی محرکهی زندگی تبدیل کنند و این کار از کسی جز عماره سالار اندیشمندان ساخته نبود.
آیا ممکن است آبادگران عقل و اندیشه و وجدان از جهان غایب شوند؟
آیا ممکن است دنیا از اندیشمندان ربانی خالی شود؟
آیا ممکن است مرگ، نگهبان حقایق و پاسدار اسلام و قهرمان عرصهی گفتوگو و برهان را از نظرها غایب کند؟
آیا ممکن است خاک، صاحب این عزم راسخ و نماد تمدن و فرهنگ و فلسفهی زندگی در شرق و غرب را در خود پنهان کند؟ امان از دست این خاک!!
ضایعهی مرگ این عزیز جانکاه و کشنده است و درد این یار سفرکرده که جایش را خالی گذاشت و به ندای معشوق لبیک گفت بسی سنگین است.
امروز مرگ این علامهی زمان را به امت و جهان تسلیت میگویم؛ در غیبت او از میادین شرف و اندیشه و آزادگی با جهانیان همدردی میکنم و دست نیاز و تمنا به سوی خدا دراز میکنم تا عوض او را به امت عطا کند.
سرورم به پاس دفاعی که از حق و حقیت کردی روحت در جوار رحمت خدا شاد باشد.
محال است با وجود سنگینی مصیبت و گرانی درد جدایی به کسی جز پروردگارمان پناه ببریم؛ او که دست یاریاش را از سر ما دور نداشته است و در وقت گرفتاری ما را تنها نگذاشته است و به ما آموخته است که در هنگام مصیبت دست به دامان او بیاویزیم. إنا لله وإنا إلیه راجعون
سر تسلیم به آستان او میساییم و دل به قضا و قدر او میسپاریم هر چند مصیبت گران و سنگین باشد؛ خدایا ما را به لطف و کرمت درک کن که جز تو کسی آتش درون را فرو نمینشاند؛ آرامش و بردباریات را بر ما ارزانی دار تا به سراب راه فریفته نشویم و بر جادهی هدایت گام نهیم. تو تنها وکیل و کفیل و دلیل ما هستی ما را از هر گزندی مصون دار و به جمع نیکان و رهیافتگان خود داخل کن.
پروردگارا این استاد بزرگ و این عزیز سفر کرده را به لطف و کرمت پذیرا باش و در بهشت برینت به محبوب خود محمد مصطفی برسان و ما را نیز در کنار او از کسانی قرار ده که از ما در حق آنان نیکی مقرر شده است.
إنا لله وإنا إلیه راجعون
دکتر ابراهیم ابو محمد مفتی عام قارهی استرالیا
نظرات
مهمان
15 اسفند 1398 - 10:51خوب است که بنشینیم و از متفکران مان تعریف و تمجید کنیم .اما این کار کمکی به پیشرفت فکری و فرهنگی امت نمی کند.کمکی که می توانیم بکنیم، حداقل، معرفی کوتاه افکار و آثار این متفکران به جامعه است تا تشویق شوند و به مطالعه ی آثارشان بپردازند.از طرفی با بیان نقاط قوت و ضعف اندیشه ها و افکارشان به رونق اندیشیدن در میان امت بپردازیم.از این طریق ادامه دهنده ی راه آن بزرگان خواهیم بود. خدایش بیامرزاد